فشار چه مثبت باشد و چه منفي، واکنش هاي جسماني ايجاد مي کند. بدن هورمون ها و مواد شيميايي ترشح ميکند که کارکرد قلب، ريه ها، عضلات و ساير اندام ها را افزايش ميدهد. اين پاسخ ممکن است حالت دفاعي داشته باشد و شما بتوانيد به کمک آن مثلاً از جلوي يک ماشين با راننده اي بي احتياط فرار کنيد. وقتي دوباره احساس ايمني کرديد، تغييرات بدني شرح داده شده ناپديد مي شوند.
به هرحال اگر فشار رواني براي يک دوره طولاني تداوم يابد، هورمون ها نيز به طور مرتب ترشح ميکنند و بدن شما را تحريک خواهند کرد. در نهايت اين تبادل بين روان و بدن فرسايش مي شود.
علاوه بر اين مطالعات جديد نشان مي دهد که تجربه استرس در گذشته باعث افزايش آن در آينده نيز مي شود و اثراتش بيش از آن چيز است که فکر مي کنيم چرا که اين پديده در عمق وجود فرد نفوذ مي کند و با گذشت زمان بر ذهن و بدن اثر طولاني مدت مي گذارد.
پس از همين الان يک نفس عميق بکشيد و استرس را در خودتان متوقف کنيد!
بين وقايع محيطي و استرس، روابط انساني وجود دارد. حوادثي که بيشترين آسيب را وارد مي کنند در دوران ابتدايي و نوجواني کودک اتفاق مي افتد. اتفاقاتي نظير يک محيط خانوادگي ناسالم، زندگي با والد معتاد و يا بحران هاي ديگر با مشکلات روزمره رواني ارتباط دارد و ممکن است به بيماري هاي فيزيکي مثل سردرد يا خستگي منجر شوند.
همه ما با تحمل ميزان معيني از اين مسئله زندگي مي کنيم: سر رسيدن مهلت، رقابت ها و حتي ناکامي ها و نگراني ها به زندگي عمق و معنا مي بخشد. هدف ما حذف استرس نيست بلکه آموختن راهي براي استفاده از آن به منظور کمک به خود است.
ناگفته نماند استرس کمتر از حد، عامل خمودگي است و در بدن هر شخص احساس خستگي و رخوت بر جاي مي گذارد. هدف اين است که سطح بهينه و مطلوبي از استرس بيابيم که به ما انگيزه دهد اما در خود غرقمان نکند.
لازاروس و فولکمن مقابله با استرس را چنين تعريف کرده اند:
«تلاش هاي رفتاري و شناختي که به طور مداوم در حال تغييرند تا از عهده خواسته هاي خاص بيروني يا دروني شخص برآيند. اين تلاشها گاهاً مازاد منابع و توان شخص ارزيابي مي شوند.»
حال ويژگي هاي مقابله مناسب با اين پديده به شرح زير است:
لازاروس تعريف ديگري براي مقابله مطرح ميکند:
تلاش هايي که براي مهار تعارض ها يا خواسته هاي دروني و محيطي صورت ميپذيرند که از منابع وجودي شخص فراتر ميروند. اين تلاشها شامل تسلط، تحمل، کاهش دادن يا به حداقل رساندن ميشوند.
راهبردهاي مقابله اي مهمترين نقش را در تعيين سلامت يا بيماري انسان ايفا ميکنند. پژوهشگران به شناسايي و معرفي منابع متعددي براي اين پديده اقدام کرده اند. به باور آنها عوامل تنش زا مي توانند بيروني يا دروني باشند. ويژگي هاي مشاغل موجود در جوامع پيچيده، گسترش نقش هاي متعدد و چندگانه اجتماعي از ويژگي هاي اختصاصي زندگي صنعتي است که همه ما را به نوعي تحت سيطره خود قرار داده و بالقوه سلامت و حتي بقاي نوع بشر را زير سوال برده است.
روش هاي بسياري براي مقابله با استرس وجود دارند که بسياري از آنها ماهيت روان شناختي دارند. افراد متفاوت با توجه به ويژگي هاي شخصيتي خود، هر يک روشي را براي مقابله با استرس بر مي گزينند. برخي سعي مي کنند به مشکلات زندگي با ديد مثبت بنگرند، بعضي به دنبال حمايت هاي اجتماعي مي گردند و عده اي ديگر هم از آن مي گريزند. به کارگيري راهبرهاي مقابله اي مناسب به افراد کمک مي کند تا با اين پديده و تأثيرات ناشي از آن کنار بيايند. راهبردهاي مقابله به روش هاي آگاهانه و منطقي مدارا با اين مسئله اشاره دارد. در واقع اين اصطلاح براي روش هاي مبارزه با استرس مورد استفاده قرار مي گيرد.
ايندلر و پارکر باور دارند که راهبردهاي مقابله اي را مي توان به سه دسته تقسيم کرد:
اگر چه ما معمولاً، از راهبرد خاصي براي موقعيت هاي معيني استفاده مي کنيم اما رفتار مقابله اي متمرکز بر مسئله، در مورد حوادثي که فراتر از توانايي و کنترل ما نيستند، بهتر عمل مي کند. گاهي مي توانيم با اتخاذ چند فعاليت، مشکل را بهبود بخشيم و آن را برطرف کنيم. به عبارت ديگر، وقتي ما اتفاقي را به عنوان حادثه قابل کنترل ارزيابي مي کنيم، تمايل به استفاده از رفتارهاي مقابله اي متمرکز بر مسئله داريم. با اين وجود در موقعيت هاي ديگري که مي دانيم عملکرد، اثر مفيدي را به وجود نخواهد آورد يا حتي ممکن است مشکل را بدتر کند، ترجيح مي دهيم که از رفتار مقابله اي متمرکز بر هيجان استفاده کنيم.
راهبردهاي مقابله اي مناسب از بروز بيماري هاي ناشي از استرس جلوگيري مي کنند. با اينکه تمامي بيماري هاي اشاره شده، منشأ و علل مختلفي دارند اما سبک زندگي و ويژگي هاي شخصيتي نيز در بروز تاثير گذار است. روان شناسان معتقدند حتي درمان وخيم ترين بيماري هاي جسماني مستم تغيير الگوهاي پاسخ افراد است.
استرس در محيط خانواده مي تواند مشکلات زيادي بيافريند. از اين رو در دهه هاي اخير پژوهش هاي زيادي خصوصاً در حوزه زوجين توسط بسياري از پژوهشگران انجام شده و نشان داده که استرس نقش اساسي در کيفيت و ثبات رابطه صميمانه ميان زوجين دارد. شواهد نشان مي دهد که اين پديده عامل تهديد کننده رضايت شويي و دوام زندگي مشترک است.
درباره این سایت